سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 87 آذر 21

esperanza

 امیدواری


esperanza donde vas

 امیدواری کجا هستی؟


ocultando tu mirada

خواسته ها تو مخفی می کنی.


de tristeza abandonada

در متروکه های غمگین


en la soledad

 در تنهایی ها


esperanza creeme

 امیدوار باش.


yo no quise hacerte mal

 من نمی خواستم که به تو اسیبی برسونم.


te suplico me comprendas

 ایا خواستی که منو درک کنی؟


si te defraude

 اگر تو مایوس هستی...


esperanza te aseguro

 امیدواری به تو اطمینان میده.


que sin ti hoy nada tengo

 امروز من بی تو هیچی نیستم.


que seras por siempre el angel de mis suenos

 من همیشه در رویاهایم در کنار یک فرشته بودم.


aqui estoy ya me vez

 من اینجام چون تو منو میبینی.


suplicandote perdon

 می خوام که تو منو ببخشی


si en verdad te falle

 اگه واقعا تو شکست خوردی.


no fue esa mi intencion culpame y entierrame

 مقصر دونستنه منو تو قلبت دفن کن(این موضوع رو فراموش کن)


en el pecho tu dolor

 درون سینه ی پردردت.


pero no te vayas nunca

 تو هیچ وقت نمیمیری.


no me ignores por favor

 من چشم پوشی نکردم خواهش می کنم.


que dificil descubrir

 این کشف سخت


el vacio en tu mirar

 از نگاه تو پوچ است.


donde ardia aquel incendio sobrenatural

 انجایی که در اتش سوخت شگفت انگیز بود.


escondida en un rincon

 در گوشه ای از زمین مخفی شده


con el mundo del reves yque todo sea culpa

 در زمان های قدیم همه چیز گناه الود ودارای عیب ونقص شده.


de mi estupidez

 در حماقت من.


(تکرار بیت 7و8و9و10)

پنج شنبه 87 آذر 21

Ay como extraٌo

De la forma que acaricias mi cuerpo

Ay como te siento por dentro!

Ay como extraٌo

Aquel amor de dos seres humanos

Y mil locuras que inventamos

Ay como extraٌo

Tus gestos tus complejos tus manias

Tu sabes que yo siempre te entendia

Ay como extraٌo

Cuando me preguntas si te quiero

Y yo te digo:

Contigo yo me siento como el sol en el cielo

Contigo el universo me parece pequeٌo

Contigo hasta la calma se convierte en deseo

Contigo me doy cuenta de la suerte que tengo

Contigo los minutos se separan del tiempo

Contigo hasta lo malo se convierte en lo bueno

Contigo yo me siento como el sol en el cielo

Contigo el universo me parece pequeٌo

Contigo hasta la calma se convierte en deseo

Contigo me doy cuenta de la suerte que tengo

Contigo los minutos se separan del tiempo

Contigo hasta lo malo se convierte en lo bueno

Ay como extraٌo

Tus ojos que iluminan mi vida

Con sus miradas encendidas

Ay como extraٌo

Estar contigo sin hacer nada

O contemplando madrugadas

Ay como extraٌo

Las cosas que al oido me decias

Tus labios eran poesia

Ay como extraٌo

Cuando me preguntas si te quiero

Y yo te digo:

Contigo yo me siento como el sol en el cielo

Contigo el universo me parece pequeٌo

Contigo hasta la calma se convierte en deseo

Contigo me doy cuenta de la suerte que tengo

Contigo los minutos se separan del tiempo

Contigo hasta lo malo se convierte en lo bueno

Ay como extraٌo

Cuando me preguntas si te quiero

Y yo te digo:

Contigo yo me siento como el sol en el cielo

Contigo el universo me parece pequeٌo

Contigo hasta la calma se convierte en deseo

Contigo me doy cuenta de la suerte que tengo

Contigo los minutos se separan del tiempo

Contigo hasta lo malo se convierte en lo bueno(2x)

 
**************************
**********************
******************

با تو
 

آه چطور از دست دادم

نوازش های تو بر بدنم رو

آه چطور تو رو درون خودم احساس کنم

آه چطور از دست دادم

عشقی رو که در وجود هر دوی ما بود

و هزاران ( نوع کارهای ) دیوانه واری که ما خلق میکردیم

 

آه چطور از دست دادم

اشارات تو رو ، پیچیدگی های تو رو ، عادات تو رو

تو میدونی که من همیشه درکت میکردم

آه چطور تو رو از دست دادم

وقتی از من میپرسی " اگه دوستت داشته باشم ؟ " ( چه احساسی بهت دست میده ؟ )

و من بهت میگم :

 

با تو من احساس میکنم که مثل خورشید توو آسمونم

با تو جهان کوچیک به نظر میرسه

با تو حتی سکون به علاقه تبدیل میشه

با تو همه ی خوشبختی ها به من بخشیده میشه

با تو دقایق از گذر زمان جدا میشن

با تو حتی ( همه ی ) بدیها به خوبی تبدیل میشن

 

با تو من احساس میکنم که مثل خورشید توو آسمونم

با تو جهان کوچیک به نظر میرسه

با تو حتی سکون به علاقه تبدیل میشه

با تو همه ی خوشبختی ها به من بخشیده میشه

با تو دقایق از گذر زمان جدا میشن

با تو حتی ( همه ی ) بدیها به خوبی تبدیل میشن

 

آه چطور از دست دادم

چشمای تو رو که زندگی من رو نورانی میکرد

آه چطور از ذست دادم

چیزهایی رو که توو گوشم زمزمه کردی

لبهای تو ترانه ساز بودند

آه چطور از دست دادم

وقتی از من میپرسی " اگه دوستت داشته باشم ؟ " ( چه احساسی بهت دست میده ؟ )



و من بهت میگم :

با تو من احساس میکنم که مثل خورشید توو آسمونم

با تو جهان کوچیک به نظر میرسه

با تو حتی سکون به علاقه تبدیل میشه

با تو همه ی خوشبختی ها به من بخشیده میشه

با تو دقایق از گذر زمان جدا میشن

با تو حتی ( همه ی ) بدیها به خوبی تبدیل میشن

 

آه چطور از دست دادم

وقتی از من میپرسی " اگه دوستت داشته باشم ؟ " ( چه احساسی بهت دست میده ؟ )

و من بهت میگم :

 

با تو من احساس میکنم که مثل خورشید توو آسمونم

با تو جهان کوچیک به نظر میرسه

با تو حتی سکون به علاقه تبدیل میشه

با تو همه ی خوشبختی ها به من بخشیده میشه

با تو دقایق از گذر زمان جدا میشن

با تو حتی ( همه ی ) بدیها به خوبی تبدیل میشن * 2

<      1   2   3   4      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ