پنج شنبه 87 آذر 21
volvere باز خواهم گشت
hoy me dada cuenta
امروز من دریافتم
por primeravez
برای اولین بار
que solo hay una como tu
که تنها یک نفر چون تو وجود دارد.
que solo hay una como tu
که تنها یک نفر چون تو وجود دارد.
ya lo vez
تو می بینی
que las cosas van cambiando
همه چیز تغییر می کند.
ayer queria estar solo
دیروز من در طلب تنها ماندن بودم .
y hoy te necesito a mi lado
و امروز به تو که در کنارم باشی محتاجم...
hoy lluvia entraba en mi ventana
امروز باران از ورای پنجره ام می کوفت
y tristemente repita
و من غمگینانه تکرار کردم:
que to davia me querias
که تو هنوزم دوستم داری!
ya lo se que me marche sin despedirme
من می دانم بدون وداع ترکت کردم.
pero tu recuerdo me seguia
اما یاد تو به دنبال من بود
por cada mar que yo cruzaba
از ورای هر اقیانوسی که می گذشتم...
volvere
باز خواهم گشت
por que yo te necesito
زیرا که نیازمند توام.
volvere
باز خواهم گشت
por que sin ti ya no respiro
زیرا بدون تو بیش از این توان نفس کشیدن ندارم.
volvere
باز خواهم گشت
por que se que tu me esperas
زیرا که می دانم تو در انتظار منی.
volvere
باز خواهم گشت
por que volver es lo que quiero
زیرا بازگشت همان چیزی است که من می خواهم.
volvere
باز خواهم گشت
por que yq no soy el mismo
زیرا که دیگر من همان انسان قبل نیستم.
hoy
امروز
me he mirado en el espejo
در اینه به خود نگریسته ام.
y he visto tanto vacia
و بسیار خلاء ها دیده ام.
y he visto tanta nostalgia
و بسیار اندوه ها دیده ام.
ya lo se
من می دانم
que te deje desencantada
که تو را ناخشنود رها کردم.
pero esta herida que he causado
اما این زخمی را که من معلول ان بودم
se que puede ser curada
و می دانم توان یافتن مرحمی را بر ان دارم.
تکرار بیت15و16و17و18و19و20و21و22و23و24
تکرار بیت 1و2و3و4
hoy me dada cuenta
امروز من دریافتم
por primeravez
برای اولین بار
que solo hay una como tu
که تنها یک نفر چون تو وجود دارد.
que solo hay una como tu
که تنها یک نفر چون تو وجود دارد.
ya lo vez
تو می بینی
que las cosas van cambiando
همه چیز تغییر می کند.
ayer queria estar solo
دیروز من در طلب تنها ماندن بودم .
y hoy te necesito a mi lado
و امروز به تو که در کنارم باشی محتاجم...
hoy lluvia entraba en mi ventana
امروز باران از ورای پنجره ام می کوفت
y tristemente repita
و من غمگینانه تکرار کردم:
que to davia me querias
که تو هنوزم دوستم داری!
ya lo se que me marche sin despedirme
من می دانم بدون وداع ترکت کردم.
pero tu recuerdo me seguia
اما یاد تو به دنبال من بود
por cada mar que yo cruzaba
از ورای هر اقیانوسی که می گذشتم...
volvere
باز خواهم گشت
por que yo te necesito
زیرا که نیازمند توام.
volvere
باز خواهم گشت
por que sin ti ya no respiro
زیرا بدون تو بیش از این توان نفس کشیدن ندارم.
volvere
باز خواهم گشت
por que se que tu me esperas
زیرا که می دانم تو در انتظار منی.
volvere
باز خواهم گشت
por que volver es lo que quiero
زیرا بازگشت همان چیزی است که من می خواهم.
volvere
باز خواهم گشت
por que yq no soy el mismo
زیرا که دیگر من همان انسان قبل نیستم.
hoy
امروز
me he mirado en el espejo
در اینه به خود نگریسته ام.
y he visto tanto vacia
و بسیار خلاء ها دیده ام.
y he visto tanta nostalgia
و بسیار اندوه ها دیده ام.
ya lo se
من می دانم
que te deje desencantada
که تو را ناخشنود رها کردم.
pero esta herida que he causado
اما این زخمی را که من معلول ان بودم
se que puede ser curada
و می دانم توان یافتن مرحمی را بر ان دارم.
تکرار بیت15و16و17و18و19و20و21و22و23و24
تکرار بیت 1و2و3و4
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 87 آذر 21
Todo lo que hago es por ti
Todo lo que tengo me lo has dado
Todas tus palabras son de amor
Mi unico refugio son tus brazons
Todos mis deseos son de ti
Todo en mi presente y mi pasado
Todo es lo que quiero es darte amor
Todo lo que se es que te amo
Nada me hacer ver mas que tu luz
Nada me cautiva como tu
Nadie me importa nadie mas
Y de repente me doy cuenta de que ya no estas
Y me estremece la agonia de no verte mas
Y en el silencio de la noche se hace immenso amor
Tu vacio
Y me revelo y te busco y no estas aqui
Pero me niego a convencerme de que te perdi
Te necesito demasiado no podre sufrir
Tu vacio
Todos mis recuerdos son de ti
Todo mi presente y mi pasado
Toda mi ilusion es verte reir
Y pasar las horas a tu lado
Nada me ha inspirado como tu
Nadie me dio tanto sin pedir
Nadie me ha querido nadie mas
Y de repente me doy cuenta de que ya no estas
Y me estremece la agonia de no verte mas
Y en el silencio de la noche se hace immenso amor
Tu vacio
Y me revelo y te busco y no estas aqui
Pero me niego a convencerme de que te perdi
Te necesito demasiado no podre sufrir
Tu vacio
Y te quisiera suplicar y no se donde ir
Para acabar con este absurdo y traerte a mi
Y en el abismo de tu ausencia solo encuentro amor
Tu vacio
Todo lo que tengo me lo has dado
Todas tus palabras son de amor
Mi unico refugio son tus brazons
Todos mis deseos son de ti
Todo en mi presente y mi pasado
Todo es lo que quiero es darte amor
Todo lo que se es que te amo
Nada me hacer ver mas que tu luz
Nada me cautiva como tu
Nadie me importa nadie mas
Y de repente me doy cuenta de que ya no estas
Y me estremece la agonia de no verte mas
Y en el silencio de la noche se hace immenso amor
Tu vacio
Y me revelo y te busco y no estas aqui
Pero me niego a convencerme de que te perdi
Te necesito demasiado no podre sufrir
Tu vacio
Todos mis recuerdos son de ti
Todo mi presente y mi pasado
Toda mi ilusion es verte reir
Y pasar las horas a tu lado
Nada me ha inspirado como tu
Nadie me dio tanto sin pedir
Nadie me ha querido nadie mas
Y de repente me doy cuenta de que ya no estas
Y me estremece la agonia de no verte mas
Y en el silencio de la noche se hace immenso amor
Tu vacio
Y me revelo y te busco y no estas aqui
Pero me niego a convencerme de que te perdi
Te necesito demasiado no podre sufrir
Tu vacio
Y te quisiera suplicar y no se donde ir
Para acabar con este absurdo y traerte a mi
Y en el abismo de tu ausencia solo encuentro amor
Tu vacio
************************
****************
***********
جای خالی تو
هر کاری که میکنم برای توست
تمام هستی من تو هستی که آن را هم تو به من داده ای
همه ی حرف های تو بوی عشق میدهند
تنها پناهگاه من آغوش توست
تمام علایق من به تو ختم میشوند
همه ی آن چیزی که در گذشته و حال داشته و دارم
من فقط میخواهم که عشقم را به تو عرضه کنم
فقط این را میدانم که ( تنها ) تو را دوست دارم
هیچ چیز مرا وادار نمیکند که جز پرتو تو را ببینم
هیچ چیز چون تو مرا اسیر خود نکرده است
هیچ کس ( جز تو ) برای من اهمیت ندارد ، هیچکس ...
من ( به خاطر یک غفلت ) ناگهان فهمیدم که دیگر تو اینجا نیستی
و این لرزش های جان فرسا به این خاطر ( در من ) ایجاد شده که دیگر نمیتوانم تو را ببینم ...
و در این سکوت شب ( این درد ) به یک عشق بیکران تبدیل شده است
جای خالی تو ...
من ( جای خالی تو را ) در وجودم احساس میکنم و در پی تو میگردم اما تو اینجا نیستی!
اما من مانع از این می شوم تا خودم را متقاعد کنم که تو را از دست داده ام
من به شدت به تو نیاز دارم ، من نمیتوانم ( این رنج را ) تحمل کنم
جای خالی تو ...
همه ی خاطراتم به تو ختم می شوند
همه ی ( خاطرات ) حال و گذشته ام
در همه ی خیالاتم به دنبال خنده ی تو میگردم
و گذران ساعاتم در کنار تو ...
هیچ چیز به مانند تو بر من الهام نشده
هیچکس ( به مانند تو ) این همه چیز را بدون طلب چیز دیگری به من نداده است ...
هیچ کس ( به مانند تو ) مرا دوست نداشته است ، هیچ کس
من ( به خاطر یک غفلت ) ناگهان فهمیدم که تو دیگر اینجا نیستی
و این لرزش های جان فرسا به این خاطر ( در من ) ایجاد شده که دیگر نمیتوانم تو را ببینم
و در این سکوت شب ( این درد ) به یک عشق بیکران تبدیل شده است
جای خالی تو ...
من ( جای خالی تو را ) در وجودم احساس میکنم و در پی تو میگردم اما تو اینجا نیستی
اما من مانع از این می شوم تا خودم را متقاعد کنم که تو را از دست داده ام
من به شدت به تو نیاز دارم ، من نمیتوانم ( این رنج را ) تحمل کنم
جای خالی تو
و من ( حتی ) مایلم که التماست کنم اما نمیدانم که به کجا باید بروم
برای پایان این پوچی و آوردنت به زندگی ام
و در ژرفای غیبت تو تمام آن چیزی که می یابم عشق است
جای خالی تو ...
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 87 آذر 21
mcuanto silencio en esta vieja habitacion
چه بسیار است سکوت در این اتاق کهنه.
desde que te fuiste de mi vida sigo esperando
از وقتی رفتی از زندگانیم من انتظار می کشم!
que el viento sople a mi favor
برای وزش بادی که مطلوبم باشد.
y que traiga de vuelta la pasion que se robo
و به همراه بیاورد شور و عشق ربوده شده ام را.
y cuantos momentos que vivimos tu y yo
چه بسیار است لحظاتی که ما کنار هم زندگی کردیم.
y quien lo diria que esto acabaria
و چه کسی می گفت این را پایانی خواهد بود(زندگیه من وتو)
pero sigo insistiendo que todo tiene solucion
اما من پافشاری خواهم کرد که هر چیزی راه حلی دارد.
hasta un ciego veria
حتی مردی نابینا هم می تواند ببیند
qur marcharte fue un error
که ترک من از سوی تو یک خطا بود.
por que tu eres solo para mi
زیرا که تو همه چیز منی!!
una mirada y ya cai
با یک نگاه و من در همانگاه
enamarado por primera vez
برای اولین بار عاشق شدم!
yo solo vivo para ti
من تنها برای تو زندگی می کنم.
desde el momento que te vi
از زمانی که تو را دیدم
enamarado por primera vez
برای اولین بار عاشق شدم!
cuantos promesas
چه بسیار است وعده و وعیدهایی
has quedado sin cumplir
که ناتمام رها گشته اند.
se han convertido en suenos sin un fin
همه ی انها رویاهایی شده اند بی پایان.
pero sigo insistiendo
اما من پافشاری خواهم کرد
que algun dia volveras
که تو روزی بر خواهی گشت.
y que traeras de vuelta nuestra felicidad
و با خود به همراه خواهی اورد سعادت و شادیمان را.
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]