پنج شنبه 87 آذر 21
Han pasado quince dias y seis horas
Desde que te fuiste de mi vida
Llorro por la noche duermo por el dia
Desde que te fuiste de mi vida
Si supieras que sin ti yo no se ser feliz
Si supieras que sin ti yo no se sobrevivir
Ya nada me importa
Ni los sueٌos
Que parecen una estupidez
Si no estoy contigo para que? Siendo medio loco
Dando vueltas
Y te busco y no te puedo ver
Para que la vida? Para que?
Para que la vida…
Salgo por la calle, llamo a mis amigos
Dicen que te arranque de mi vida
Fui donde el doctor, me dio unos sedativos
Pero que tu quieres que te diga?
Que no hay forma, mira no, de romper esta cruz
Que por mas que quiera,
Ay Dios, nunca hay nadie como tu
Ya nada me importa
Ni los sueٌos
Que parecen una estupidez
Si no estoy contigo para que? Siendo medio loco
Dando vueltas
Y te busco y no te puedo ver
Para que la vida? Para que?
Dicen que es una obsesion
Esto que no tiene fin
Pero es que nada se compara a ti
Ya nada me importa
Ni los sueٌos
Que parecen una estupidez
Si no estoy contigo para que? Siendo medio loco
Dando vueltas
Y te busco y no te puedo ver
Para que la vida? Para que?
Para que la vida…
Desde que te fuiste de mi vida
Llorro por la noche duermo por el dia
Desde que te fuiste de mi vida
Si supieras que sin ti yo no se ser feliz
Si supieras que sin ti yo no se sobrevivir
Ya nada me importa
Ni los sueٌos
Que parecen una estupidez
Si no estoy contigo para que? Siendo medio loco
Dando vueltas
Y te busco y no te puedo ver
Para que la vida? Para que?
Para que la vida…
Salgo por la calle, llamo a mis amigos
Dicen que te arranque de mi vida
Fui donde el doctor, me dio unos sedativos
Pero que tu quieres que te diga?
Que no hay forma, mira no, de romper esta cruz
Que por mas que quiera,
Ay Dios, nunca hay nadie como tu
Ya nada me importa
Ni los sueٌos
Que parecen una estupidez
Si no estoy contigo para que? Siendo medio loco
Dando vueltas
Y te busco y no te puedo ver
Para que la vida? Para que?
Dicen que es una obsesion
Esto que no tiene fin
Pero es que nada se compara a ti
Ya nada me importa
Ni los sueٌos
Que parecen una estupidez
Si no estoy contigo para que? Siendo medio loco
Dando vueltas
Y te busco y no te puedo ver
Para que la vida? Para que?
Para que la vida…
******************.
***************
**********
برای چی زندگی کنم ؟
پانزده روز و شش ساعت
از زمانی که ترکم کرده ای گذشته است
من تمام شب را گریه میکنم و تمام روز را میخوابم
از زمانی که از زندگی من رفته ای
کاش تو میدونستی که بدون تو نمیدونم چطور باید خوش باشم
کاش تو میدونستی که بدون تو نمیدونم چطور باید زنده بمونم
حالا دیگه هیچ چیز برام اهمیت نداره
حتی رویاهام
که به نظر احمقانه میاد
دلیل جدایی من و تو چی بود ؟
یک نوعی از دیوانگی
در ( وجود ) من موج میزنه
و من دنبال تو میگردم و پیدات نمیکنم
برای چی زندگی کنم ؟ برای چی ؟
برای چی زندگی کنم ...
من میرم توو خیابون ، با رفقام تماس میگیرم
اونا به من میگن که ( فکر ) تو رو از زندگیم بیرون کنم
من ( حتی ) پیش دکتر هم رفتم ، اون به من مقداری داروی تسکین دهنده داد
اما تو حالا از من چی میخوای که بهت بگم ؟
که دیگه هیچ راهی برام نمونده ، که هیچ راهی به نظرم نمیاد ، که نمیتونم خط بطلان روی این ( احساس ) بکشم
که بازم بیش از این میخوامت
آه خدای من ، که اینجا هیچکسی مثل تو نیست ( عشق من )
حالا دیگه هیچ چیز برام اهمیت نداره
حتی رویاهام
که به نظر احمقانه میاد
دلیل جدایی من و تو چی بود ؟
یک نوعی از دیوانگی
در ( وجود ) من موج میزنه
و من دنبال تو میگردم و پیدات نمیکنم
برای چی زندگی کنم ؟ برای چی ؟
اونا میگن که این یه عقده ی روحیه ( یه وسواس فکری )
( چونکه ) پایانی بر این ( احساس ) نیست
اما ( من به اونا میگم که ) دلیلش اینه که تو با هیچ چیز قابل مقایسه نیستی
حالا دیگه هیچ چیز برام اهمیت نداره
حتی رویاهام
که به نظر احمقانه میاد
دلیل جدایی من و تو چی بود ؟
یک نوعی از دیوانگی
در ( وجود ) من موج میزنه
و من دنبال تو میگردم و پیدات نمیکنم
برای چی زندگی کنم ؟ برای چی ؟
برای چی زندگی کنم ...
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
پنج شنبه 87 آذر 21
Yo no soy aquel
Que tu te imaginabas
Yo no soy aquel
Que el mundo te ofrecio
En el que tu ciegamente confiabas
El hombre de tus sueٌos, ese no soy yo
Si alguna vez
Mirandote a los ojos
Yo te robe
Un trozo de ilusion
Te juro hoy que no quise hacerte daٌo
Y si he fallado en algo, te pido perdon
Mentiroso
Porque se que te he engaٌado
Para estar aqui a tu lado
Cuantas cosas una vez te prometi
Mentiroso
Pero es que te quiero tanto
Tu no te imaginas cuanto
Y de eso si que nunca te menti
Ay mentiroso
Yo no soy aquel
Que tu te imaginabas
Yo no soy aquel
Que el mundo te ofrecio
En el que tu ciegamente confiabas
El hombre de tus sueٌos, ese no soy yo
Si alguna vez
Mirandote a los ojos
Yo te robe
Un trozo de ilusion
Te juro hoy que no quise hacerte daٌo
Y si he fallado en algo, te pido perdon
Mentiroso
Porque se que te he engaٌado
Para estar aqui a tu lado
Cuantas cosas una vez te prometi
Mentiroso
Pero es que te quiero tanto
Tu no te imaginas cuanto
Y de eso si que nunca te menti
Ay mentiroso
Ay mentiroso
*********************
*****************
************
من آنی نیستم
که تو تصور میکردی
من آنی نیستم
که دنیا را به تو پیشنهاد داد
همانی که تو کورکورانه به او اعتماد کردی
مرد رویاهایت ، که ( آن شخص ) من نیستم
اگر یک دفعه
با نگاه به چشمانت
من دزدیدمت
با یک فریب کوچک
امروز قسم میخورم که قصد آزارت را نداشتم
و اگر من در ( انجام ) کارهایی کوتاهی کردم ، از تو میخواهم که مرا ببخشی
دروغگو
چرا که میدانم که تو را فریفته ام
برای کنار تو بودن
چه چیزهایی را به تو وعده دادم
دروغگو
اما دلیلش این است که تو را بیش از حد دوستت دارم
تو نمیتوانی میزانش را تصور کنی
و به این دلیل است که من هیچگاه دروغ نگفته ام
آه دروغگو
من آنی نیستم
که تو تصور میکردی
من آنی نیستم
که دنیا را به تو پیشنهاد داد
همانی که تو کورکورانه به او اعتماد کردی
مرد رویاهایت ، که ( آن شخص ) من نیستم
اگر یک دفعه
با نگاه به چشمانت
من دزدیدمت
با یک فریب کوچک
امروز قسم میخورم که قصد آزارت را نداشتم
و اگر من در ( انجام ) کارهایی کوتاهی کردم ، از تو میخواهم که مرا ببخشی
دروغگو
چرا که میدانم که تو را فریفته ام
برای کنار تو بودن
چه چیزهایی را به تو وعده دادم
دروغگو
اما دلیلش این است که تو را بیش از حد دوستت دارم
تو نمیتوانی میزانش را تصور کنی
و به این دلیل است که من هیچگاه دروغ نگفته ام
آه دروغگو
آه دروغگو
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]
چهارشنبه 87 آذر 20
tres palabras
سه واژه
no hay un minute al dia que no piense en ti
در طول روز لحظه ای نیست که به تو نیندیشم.
no hay un silencio en que no faltes
سکوتی نیست که تو را نیازمند نباشم.
cuando teveo no lo puedo resistir
زمانی که تو را می بینم تاب مقاومت ندارم.
daria todo por amarte
من همه چیز را برای عشق ورزیدن به تو خواهم بخشید.
no hay un segundo que no quiera convertir
ثانیه ای نیست که نخواهم با تو تقسیم کنم.
y no hay nada que no quiera confesarte
وهیچ چیز وجود نداردکه نخواهم بر گردن گیرم.
son tres palabras que no se como decir
سه واژه وجود دارد که من نمی دانم چگونه انها را بیان کنم.
y que se pierden al mirarte
وگم شدن در دور نمایی از تو.
no quiere callar mi corazon
قلبم نمی خواهد برای عشق در انتظار بماند.
rompe el silencio
سکوت را بشکن.
no quiere esperar porque el amor
قلبم نمی خواهد به سبب عشقش در انتظار بماند.
liega de pronto y huye sin decir abios
ناگاه بیا وبدون وداع ترکم کن.
la noche pasa en blanco y al amanecar
شب در روشنایی سپیده دم سپری می شود.
solitario me despierta el mismo sueno
ومن تنها با رویاها بیدارم.
cuanto camino que dara por recorrer
چه راه هایی برای تحمل کردن به جا مانده.
para escarparme de este infermo
برای فرار از این جهنم.
(تکرار بیت 5و6)
hasta que el mundo se detenga aqui estare te seguire
تا زمانی که جهان از حرکت بایستد من در اینجا خواهم بود.
hasta encontrarte con las estrellas
تازمانی که تو را بیابم در پی ات خواهم بود.
y la luna te dire وهمگام با ستارگان و ماه
las palabras que antes nunca pronuncia
به تو خواهم گفت کلماتی را که پیش از این هرگز تلفظ نکرده ام.
(تکرار بیت 5.6)
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]