پنج شنبه 87 آذر 21
Funny how the years
,
They just pass us by
Seems like yesterday
,
You were in my life
You always wanted to start a family
I was way too young
,
I was running" free
If you could only see me now
,
You"d realize
I"m not the boy who made you cry
You gave yourself
,
I didn"t see it
You died in me
,
I should have saved you
Wish you were here with me
I thought I knew it all
,
How stupid could I be
?
I think of what I had
,
And it makes me weep
Sometimes
,
You hurt the ones who love you most
And sometimes
,
You hold the ones who leave you lost
And sometimes
You learn, but it"s too late
It"s too late
You gave yourself
,
I didn"t see it
You died in me
,
I should have saved you
You gave yourself
Why did you give yourself to me
?
You died in me
,
Why was i too blind to see
?
Wish you were here with me
(Funny how the years, they just pass us by)
,
They just pass us by
Seems like yesterday
,
You were in my life
You always wanted to start a family
I was way too young
,
I was running" free
If you could only see me now
,
You"d realize
I"m not the boy who made you cry
You gave yourself
,
I didn"t see it
You died in me
,
I should have saved you
Wish you were here with me
I thought I knew it all
,
How stupid could I be
?
I think of what I had
,
And it makes me weep
Sometimes
,
You hurt the ones who love you most
And sometimes
,
You hold the ones who leave you lost
And sometimes
You learn, but it"s too late
It"s too late
You gave yourself
,
I didn"t see it
You died in me
,
I should have saved you
You gave yourself
Why did you give yourself to me
?
You died in me
,
Why was i too blind to see
?
Wish you were here with me
(Funny how the years, they just pass us by)
****************************
**********************
******************
چه سالهای خوبی رو کنار هم سپری کردیم
انگار همین دیروز بود که تو در زندگی من بودی
تو همیشه می خواستی که یه زندگی (زناشویی) رو با من شروع کنی
(ولی) من همیشه جوون بودنمون رو بهونه میکردم و از این موضوع
فرار میکردم
اگر تو الان من رو می دیدی تو می فهمیدی که
من دیگه اون پسری نیستم که باعث گریه کردن تو میشد
تو خودت رو به من بخشیدی ولی من این رو ندیدم
تو در وجود من مردی ولی من تو رو نجات ندادم
ایکاش تو اینجا بودی ، با من
من فکر میکردم که همه چیز رو در این مورد میدونم
من تا چه حد میتونم احمق باشم ؟
من در مورد اون چیزی که الان دارم فکر میکنم
و این من رو گریون میکنه
اگر تو الان من رو می دیدی تو می فهمیدی که
من دیگه اون پسری نیستم که باعث گریه کردن تو میشد
تو خودت رو به من بخشیدی ولی من این رو ندیدم
تو در وجود من مردی ولی من تو رو نجات ندادم
ایکاش تو اینجا بودی ، با من
گاهی اوقات تو به کسی که خیلی دوستت داره ضربه میزنی و
گاهی اوقات تو کسی رو که زندگیت رو نابود کرده پیش خودت نگه می داری و
گاهی اوقات تو یاد می گیری( که چیکار کنی)
اما دیگه خیلی دیره ...
تو خودت رو به من بخشیدی ولی من این رو ندیدم
تو در وجود من مردی ولی من تو رو نجات ندادم
تو خودت رو به من بخشیدی تو چرا این کار رو کردی ؟
تو در وجود من مردی چرا من اونقدر کور بودم که نتونستم این رو ببینم ؟
ایکاش تو اینجا بودی ، با من
چه سالهای خوبی رو کنار هم سپری کردیم
نوشته شده توسط علی | نظرات دیگران [ نظر]